امروز : شنبه ۱ اردیبهشت ۱۴۰۳ - ۱۳:۳۵
سرویس : اجتماعی زمان :   ۱۳۹۸/۱۰/۱۵ - ۱۱:۵۶ شناسه خبر : ۵۸۹۸

چاقوکشی نوجوان‌ها در سطح شهر چند نوجوان با ظاهری که مشخص بود سن کمی دارند، سوار برموتور سه ترک وارد میدان شدند و با چاقو قصد ترساندن ما را داشتند، ما هیچ کاری نداشتیم و فقط در حال ترک محل بودیم که یکی از همین‌ها با چاقو سر من را شکست، ترسیده بودیم ولی واکنش نشان ندادیم و تنها راه برای ما فرار از آن وضعیت بود.

«علی مرادی» از مخاطبان وارش نیوز با ارسال متنی نوشت:
چند نوجوان با ظاهری که مشخص بود سن کمی دارند، سوار برموتور سه ترک وارد میدان شدند و با چاقو قصد ترساندن ما را داشتند، ما هیچ کاری نداشتیم و فقط در حال ترک محل بودیم که یکی از همین‌ها با چاقو سر من را شکست، ترسیده بودیم ولی واکنش نشان ندادیم و تنها راه برای ما فرار از آن وضعیت بود.
این صحبت‌های محمد، یک سرباز وظیفه‌ است که در روز‌های گذشته مورد آزار در یک خشونت خیابانی قرار گرفته، در مورد این ماجرا به خبرنگار وارش نیوز می‌گوید: «ساعت نه شب که در میدان ۷ نارمک ایستاده بودیم که چهارتا موتوری دو، سه ترک وارد میدان شدند، وقتی نزدیک شدند فهمیدیم سن و سال کمی دارند، سر و صدای زیادی راه انداختند، با موتور گاز‌های بدی می‌دادند و بلند، بلند حرف‌های بدی می‌زدند.
من و دوتا از دوستانم روی یکی از نیمکت‌ها نشسته بودیم و در حال حرف زدن بودیم، این جوان‌ها جلو آمدند و متوجه شدیم سن و سال کمی دارند، شاید ۱۸ سالشان هم نبود، من به شخصه چنین صحنه‌ای را تا به حال ندیده بودم، هشت یا نه نفر از چهار موتور پیاده شدند و به سمت ما آمدند و گفتند بلند شویم، همین الان از اینجا بروید، ما خشکمان زده بود و نمی‌دانستیم چه اتفاق افتاده که یک دفعه از داخل لباسش یک چاقو بزرگ بیرون آورد، در چند ثانیه دیدیم همه‌ی آنها از جیب یا لباسشان چاقو بیرون آوردند.
بقیه آدم‌هایی که در میدان بودند، ترسیدند و رفتند اما ما فرار نکردیم فقط از نیمکت بلند شدیم تا میدان را ترک کنیم اما بنظر توقع داشتند بترسیم و مثل آن چند نفر دیگر فرار کنیم، یکی از آنها به من لگد محکمی زد، برگشتم و دیدم با چاقو همه پشت من ایستادند بعد با دسته‌ی چاقو به سر من کوبید، عینکم از صورتم پرت شد تا آمدم عینکم را بگیرم با تیزی چاقو به پشت سرم کوبید.
اول متوجه نشدم چه اتفاقی افتاد اما وقتی به سر من شکست، ترسیدند، سوار موتور شدند و رفتند، دستم را روی سرم گذاشتم و دیدم همه‌ی هیکلم پر از خون شده، به نظرم چیزی مصرف کرده بودند و توهم زده بودند چون اصلا رفتار عادی نداشتند.
بعد به سرعت بیمارستان رفتم حالم آنقدر بد بود که اصلا نتوانستم برای شکایت به پلیس مراجعه کنم، البته راستش امیدی هم برای پیگیری نداشتم، باید درگیر مراحل اداری و قانونی می‌شدم در صورتی که در حال حاضر سرباز وظیفه هستم و اصلا وقتش را هم ندارم.»

 

ارسال نظر

نام :
ایمیل:(اختیاری)
متن نظر:
ارسال

• نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.


• نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.


آخرین اخبار
بیشتر