وارش نیوز؛ شوهرم چند سالی از من بزرگتر و خیلی بد اخلاق و تند مزاج و آزار دهنده است، طی 22 سال زندگی مشترک با وی بارها از خانه فرار کردم اما هر بار با وساطت بزرگوارانی از اطرافیان دوباره آشتی کرده و بازگشت به خانه تنها راه چاره و سرانجام زندگی من.
بدجوری دست بزن دارد بارها فکر خودکشی به سرم زد اما هر بار خواستم کاری در این زمینه بکنم یا شجاعت لازم را نداشتم و یا تفکر در مورد آینده دختر و پسرم که الان 20 و 13ساله هستند باعث میشد که نظرم عوض شود.
چندین بار برای بهبود روابط زناشوییمان به مشاوره مراجعه کردم و هر بار با دنیایی از امید به منزل برگشتم اما هر بار مجبور میشدم که مشاورم را عوض کنم چراکه اکثر آنها بعد از یک یا دو جلسه از من میخواستند تا با همسرم به دفتر کارشان بروم اما نمیدانم چرا همسرم به هیچ وجه گوش به حرف کسی نمیدهد اصلا نظر اطرافیانش مثل پدر، مادر و بزرگان اقوام برایش مهم نیست چه رسد به مشاور و روانشناس که معمولا افرادی جوان و نسبت به همسرم کم سن و سال تر هستند، هیچ وقت در دفتر مشاور و روانشناس حضور نیافت که نیافت.
اخیرا ازدواج دخترم و شوق مادر خانم شدن باعث ایجاد امید در دلم و زندگی مان شده بود که متاسفانه فهمیدم دامادمان نیز دقیقا عین همسرم است، مردی خشن، بد اخلاق و وحشی که مدام دخترم از دست وی کتک میخورد و از زبانش کلمات توهین آمیز و فحش را میشنود، وی نیز بیتوجه به نظر و دستورات پدر و مادرش که البته از یکدیگر جدا شدهاند، است.
دخترم ظاهرا به همسرش علاقه دارد اما این علاقه به چه قیمتی میتواند باشد، همسرش چند وقت پیش با قرار دادن چاقو زیر گلویش وی را تهدید به مرگ کرده اما با وجود این دخترم حاضر به طلاق نیست، نمی دانم چه کنم؟ بد تر از همه اینکه دامادم به مواد مخدر از نوع شیشه نیز اعتیاد دارد.
کاش به این زودی دخترم را به خانه بخت نمیفرستادم، خودم بدبخت بودم دخترم را نیز به مردی بدتر از شوهرم دادم، کاش طلاق بگیرد.
نظر کارشناس:
یکی از ویژگیهای هر مردی نیاز به قدرت و قدرت طلبی است، افرادی که دارای چنین ویژگیای هستند و مخصوصا در دوران کودکی روزگار سختی را از نظر عاطفی گذرانده باشند، به نظر میرسد در پی جبران نیازهای نادیده گرفته خود میباشند.
چنین افرادی از گرفتن کمک از سوی اطرافیان خودداری کرده و چون به کمک دیگران احساس نیازی نمیکنند معمولا تبدیل به افرادی منزوی و گوشه گیر میشوند.
این افراد از اینکه در مقابل شخصی دیگر البته اگر کمک کننده زن باشد معمولا به هیچ وجه نمیپذیرند چون خود را از هر زنی قویتر میدانند و اگر کمک کننده مرد باشد شاید به سختی کمک طرف مقابل را قبول کنند.
در مقابل کمک دیگران معمولا احساس حقارت به چنین افرادی دست میدهد، چنین افرادی کمتر در پی تغییر بوده و از چهره به چهره شدن با هر فردی که به نوعی احساس قدرتمندیشان را مورد تهدید قرار دهد به جد خودداری میکنند چراکه کمتر در پی تغییرات هستند، معمولا افرادی با تجارب تلخ، تحصیلات پایین و یا رشد و پیشرفتی یک جانبه به نظر میرسند.
اطرافیان چنین مردانی بویژه همسر و دخترانشان (از جنس زن) از هرگونه رویارویی با آنها مراحلی از استرس را تحمل کرده و بار روانی سنگینی را به دوش خواهند کشید.
چنین مردانی معمولا در همسرداری موفق نبوده، همسرانشان از آنها گریزان بوده و یا روابط سردی بین آنها حاکم است، فرزندان این افراد معمولا به خاطر درگیریهای مداوم پدر با مادر از آنها دوری کرده و به سمت بیرون از منزل پناه میبرند.
فرزندان به خاطر جو متشنج منزل کمتر دارای قدرت تمرکز بوده و در معرض آسیبهایی مثل بلوغ و عشقهای زود هنگام، ترک تحصیل در مقاطع پایین تحصیلی و یا فرار از منزل و حتی در معرض رفتارهای پرخطری مثل گرایش به جنس مخالف، مصرف مواد مخدر، مشروبات الکلی و خشونت هستند.
تغییر دادن چنین مردانی معمولا سخت و یا حتی غیر ممکن به نظر میرسد، این افراد به کمتر کسی اعتماد کرده و کمتر خود احساس آرامش میکنند چراکه بسیاری از رفتارهای آنها از طریق کوشش، خطا و بدون مشورت و مطالعه بوده و در زندگی خود مراحل مختلفی از شکست و سرخوردگی را سپری میکنند.
به همین دلیل استرس بالایی را داشته و به دلیل استرس بالا قدرت تفکر را نیز از خود سلب میکنند، آنان استرس خود را به اعضای خانواده خود انتقال داده و باعث آزار اطرافیان نیز خواهند شد.
چنین پدرانی خود بیماریهای روان تنیای مثل اختلال در سیستم گوارش، سردردهای مزمن و درد در قسمتهای مختلف بدن را تجربه کرده که معمولا کمتر پزشکی میتواند دلیل آنها را در عوارض فیزیکی جستجو کند، آنها همچنین مراحلی از افسردگی را سپری کرده و این ویژگی خود را به اطرافیان نیز انتقال می دهند.
تهیه و تنظیم: قاسم گرجی کارشناس ارشد روانشناسی مرکز مشاوره آرامش فرماندهی انتظامی مازندران